-- چطور میتونی همچین
فکری بکنی؟ تو هم یکی از همون ملت به قوله "ژوله" ماسماسک به دستی؟
-عکس گرفتن از یه بچه
توی جوب که هیچکاری هم براش نکردی ؟!!!! و بعد هم با افتخار بذاریش توی محیط عمومی
و بگی من چنین چیزی دیدم شما هم ببینید؟ خب که چی؟ تو که دیدی چیکار کردی؟ بیشتر
باید باعث شرمندگیت باشه
-- تنهاش گذاشتم ... خب
من ... من کار دیگه ای نمیتونستم بکنم
-- چرا؟
-- چون دست و پام بسته س
... چون دیرم شده بود ... مامان بابام همرام بودن اصلا اصلا من یه دخترم چیکار
میتونم بکنم ...
افکارمو همینجا تموم کردم ازینجا به بعدش منو میترسونه هیچوقت جرات
بیشتر گوش دادن به این آدمکای عیب جو که هیچ توجیه ساختگیی رو نمیپذیرن نداشتم و
جلسشونو نیمه کاره ملغی کردم ... میترسم تهش برسه به اینکه منم تنها چیزی که
میخوام فقط خودنماییه ...
شما هم ازین آدمک ها دارین؟
پی نوشت : میدونم این حرفا شاید هیچ ربطی به ازدواج نداشته باشه ...
اما ظاهرشه توش یه چیزایی هس خخخخخخ
دوم اینکه اوقات زیادی افکار آدم از یه جایی شروع میشه و به ناکجا
میرسه ... بر من ببخشایید که دوست ندارم افکارمو ادیت کنم ... اینطور فکر کنید که
یک آدم وسواسی هست که نظم افکارش براش خیلی مهمه ...